ماتم علی(ع)

امشب علی بر حالت زهرا چه گرید
ماتم سرا گشته دلش،تنها چه گرید

نور دو عین بنشسته اند بالین مادر
یکدم نگاه بر حیدر و یکدم به مادر

امشب وصیت می کند آن نور والا
غسلم دهی تنها علی تنهای تنها

در مردنم فریاد وشیون ها روا نیست
من گریه کردم روز و شب دیگر سزا نیست

امشب که مادر کنج خانه میهمان است
یک لحظه بیند محشری در این مکان است

زهرا چه دیدی زین جهان خاکی ما
کاین گونه رفتی تو،ندانستی سر از پا

رفتی و مظلوم خودت را جا نهادی
سیل غمی را در دلش مأوا نهادی

گفتی به او زین پس که با ماتم چه سازد؟
در غم بسوزد یا که با هجران چه سازد؟
****
زخم دل را جز علی یاور نبود
گرد غم را جز تو کی بتوان زدود

جان زهرا رحمتت باشد بهشت
گر بیابیم راه نیکو را ز زشت

حسن جوانشیری

شعر رنگین

برای گفتن یک شعر رنگین دلی خواهم که باشد شوخ و شیرین

نباشد چون پرنده زار و نالان که چون بال و پرش را داده اند چین

نگوید از جفا و قهر و دوری بگوید از وفا و مهر و تمکین

بخواند از برایم شور و شادی بگوید از صفا و صلح و تسکین

زمان در پیش او یکرنگ باشد نذارد گرد غم بر دامنش چین

به جای اشک و غم شادی بیارد فراموشش شود آن زهر دوشین

گر از دل ناخوشیها در فغان است بیاد آرد حدیث عشق دیرین

چو از احوال او یک لحظه پرسی چه خوش گوید که عشق این است وبس این

ولی افسوس اندر این زمانه نمانده رنگ جز مهر دروغین

بیا ای دل به جای این همه کین دلی سازیم چون جام بلورین

بنوشیم ساغری از روی اخلاص نگردیم چون هوسبازان بی دین

1381/12/07 حسن جوانشیری

مادر

ای آنکه تویی صبور خانه ،مادر ای شمع تویی فروغ خانه، مادر

ای عطر تو عطر هر بهار است،مادر وای(وی)مهر تو در حد کمال است ،مادر

ای نام تو ملک،چه بی ریایی ،مادر هم شاه غم و ملک وفایی ،مادر

ای آنکه بهشت بود تو را، ای مادر كآن وعده ی اوست،خدا،تورا ای مادر

ای افضل و ای سرور و ای شاه کلیدم ، مادر زآن لحظه ی کودکی تویی امیدم ،مادر

ای خواب تو بی خواب شده ، هر شب و روز زآن لحظه خدا تو را صدا زد، مادر

این نام تو ،نام توست زآن روز نخست زآن دم همه مبهوت ثنایت ،مادر

تقدیم به همه مادران خوب دنیا بویژه مادر عزیزم

سراینده : حسن جوانشیری

سروده شده در تاریخ:۱۵/۰۵/۱۳۹۱ برابر با ۱۶ ماه مبارک رمضان

شعر در مورد زلزله،شعردر مورد زلزله مردم آذربایجان،زلزله در آذربایجان سال1391 ،زلزله بم

شعری در مورد زلزله

خانه امشب خانه نیست،ویرانه است هر کسی دنبال یک جانانه است

هر مکان فریاد وشیون ها به پاست هر دلی غمگین برای خانه است

دیگر آن گل های ما پژمرده شد ای خدا این نو گلم دردانه است

چشم من دیگر ندارد تاب سوز آخر او هم در پی پروانه است

دیگر آن همسایه ها رفتند وحیف این زمین محبوسشان کرده است وحیف

دیگر آن کاشانه ها کاشانه نیست زنده گان در داغ می سوزند وحیف

من چه گویم بر تو ای خاک حریص طفل من امشب چرا خاموش وحیف

گر چه از خاکیم وخاک همراز ماست اینچنین در خاک خفتن وای وحیف

سراینده : حسن جوانشیری

شعر در مورد شهدا+ راه شهدا+شهدای خدمت

قـسـم قسم خوردم به آن جسم دو صد چاک بـه آن جـسمی که شد همراز با خاک بـه آن پـیـراهـن در خـون نشسته بـه آن آه یــتــیــم دل شــکـســتـه بـه آن افـغـان واشـک مـادر پــیــر کـه دیـدت ایـنـچـنـیـن وگشت دلگیر بـه آن خـواهـر کـه هر دم یادت آرد چــو بــاران بــهــاری گــریــه بــارد بـه آن بـابـا که چون آن قامتت دید زخـود بی خـود شـد و رازی دگـر دیـد بـه یــاد آورد حــدیــث کــربــلا را هــمــان پــاکــان ســر از تـن جـدا را زشـادی اشـک ریـخت واین دعا کرد: خـداونـد حـسـیـن مـهـرم عـطـا کــرد قـسم خـوردم بـه آن عهد و وفایت بـه آن مـهـری کـه شـد جـانـا بـرایــت بـه آن اشـکـی کـه ریخت اندر فراقت بـه هـمـرزمـان بـا صـدق و صـفـایــت بـه آنـانـی کـه هـمچـون کوه صبـرند بـه شـیرانــی کــه عــاری از گــزنــدند بـه آنـانـی کـه اکـنـون گشته خاموش ندای مقتدا را داده انـد گـوش کـه مـن بـاشــم علمدار ولایــت دهـــم راهـــت ادامـــه تــا قــیــامــت سراینده : حسن جوانشیری